این چهار سالم گذشتو :
هنوزم که هنوزه باورم نمیشه چهار سال زندگیم سخت بود اما گذشت چه کارها که دراین مدت نکردم چه ریسک ها که نکردم و...
این چهارسالم گذشتو فکر میکنم چیزای زیادی از دست دادم با اینکه نفرت انگیز بود اما دلم برای این مدت تنگ میشه دلم برای بعضی از اساتید تنگ میشه دلم برای فتوکپی دم دانشگاه تنگ میشه دلم برای پیاده روی 40 دقیقه ای برای رسیدن به جایی که بشه ماشین گرفت تنگ میشه دلم برای جاده محمود آباد تنگ میشه دلم برای کوچه تختی تنگ میشه دلم برای نگهبان دم در دانشگاه و حتی برای سالنی که توش فوتسال بازی کردم و علاوه بر اینکه سر تربیت بدنی یک و دو رفته بودم ترم قبل هم میرفتم بازی میکردم و به استاد یه اسم دیگه میگفتم ! یا مثلا دلم میخواد بگم دلم برای استاد سلیم تنگ شده دلم برای استاد غلام نیا تنگ شده که چش نداره استاد سلیمو ببینه !
دلم برای بچه هایی که ما سال بالایشون بودیم تنگ میشه اما اینا همه گذز عمره امیدوارم دو سال و اگه دو سال نشد سه سال دیگه از این بنویسم که دلم برای دوره ی دو ساله ی فوق لیسانس تنگ شده !
بگو ان شاءالله